شبکه افق - 26 فروردین 1401

مقاومت، عدالت، پیشرفت (2) (سراب "پیشرفت")

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز.

جمع سه عنوان یعنی مقاومت و پیشرفت و عدالت با هم، خود یک تز مهمی است که در جهان اندیشه و عمل مخالفین زیادی دارد که آیا می‌شود به پیشرفت رسید در عین حال به عدالت اندیشید؟ آیا می‌شود در برابر قطب سرمایه‌داری استکباری و سلطه‌جوی جهان مقاومت کرد و از مقاومت سخن گفت و در عین حال به پیشرفت رسید؟ این‌ها پرسش‌هایی نیست که همه به آن پاسخ مثبت داده باشند شما می‌دانید منادیان بسیاری در همین 100- 150 سال اخیر در همین جهان اسلام و در کل به یک عبارت در شرق، منادی این بحث بودند که یا از خیر پیشرفت بگذرید یا دست از مقاومت بردارید این دوتا با هم نمی‌شود اگر پیشرفت می‌خواهید باید تسلیم شوید! باید هم ارزش‌های آن‌ها و هم منافع غرب و ارزش‌های غرب را باید بپذیرید و الا با مبانی و ارزش‌های خودتان پیشرفت امکان ندارد. بنابراین این توصیه، توصیه حاکم بوده در تمام 150 سال بلکه 200 سال اخیر که حالا 150 سال بیشتر، از حول و حوش قبل از مشروطه شروع شد تا این گفتمان حاکم بر کشور شد در اواخر قاجار، و بعد در زمان پهلوی به اوج اقتدار رسید و بعد از این مقاومت در برابر این گفتمان آغاز شد با تز امام(ره) گفتمان زیر سؤال رفت چه آن‌هایی که اعتراف بکنند تحت تأثیر این گفتمان هستند چه آن‌هایی که نکنند،‌همگی هر دو دسته تحت تأثیر هستند. این شعار، شعار غالب در این 100 سال گذشته بود در زمان قاجار تفکر حاکمیت، نخبگان حکومتی،‌روشنفکری، دربار قاجار و متمولین و بعد در حکومت مسلط شد و در زمان پهلوی هم که کل گفتمان حاکم همین بود که ما پیشرفت می‌خواهیم و برای پیشرفت نه سخن از معنویت باید گفت با معنویت نمی‌شود به پیشرفت رسید. نمی‌شود هم معنوی بود، هم اخلاقی بود، الهی بود، اخروی بود و هم در عین حال دنیای پیشرفته داشت و همین‌طور نمی‌شود از مقاومت در برابر استعمار بلوک شرق و غرب گفت، نه شرقی گفت نه غربی گفت ولی در عین حال پیشرفت کرد ولی این که خودتان سه‌تا عنوان را آوردید که مقاومت، پیشرفت، عدالت، این حرف مهمی است، اصل این شعار، یک شعار اجماعی در جهان نیست و تا قبل از انقلاب اسلامی یک شعار بسیار ضعیف و در حاشیه بوده است این نکته اول. یک ایده‌ای متولد شد – البته نمی‌خواهم بگویم هیچ سابقه تاریخی نداشت – اما در عرصه سیاست مدرن و جدید در دنیای جدید متولد شد که پیشرفت را نفی نمی‌کنیم اما پیشرفت را مشروط به عدالت و اخلاق و معنویت می‌کنیم و اعلام می‌کنیم با مقاومت در برابر سلطه دیگران می‌شود به پیشرفت رسید. حالا آن گفتمان‌های مخالف را برای این که روشن بشود اهمیت این شعاری که برای نشست‌تان انتخاب کردید تا چه حد است؟ به بعضی از استدلال‌هایتان که با این دو – سه جزء این شعار با لحاظ ایدئولوژیک و تاریخی مخالف بودند و قدرت جهانی هم دست این‌ها بود یک مقدار استدلال‌های آن‌ها را برایتان عرض کنم که این‌ها با چه استدلالی به ذهن پدران ما رفته بود و همه جهان رفته بود که نمی‌توانید از مثلث مقاومت، پیشرفت و عدالت همزمان سخن بگویید. چرا این حرف را می‌زنند؟ کل بحث من اشاره به مهمترین استدلال‌های جریان مخالف شماست مخالف این شعار، که چه استدلال‌هایی از جمله کردند و پاسخ اسلامی به این استدلال‌ها چیست؟ همین‌جا به عنوان نکته دوم اشاره کنیم و تکلیف‌مان روشن می‌شود با کسانی که اساساً نه قائل به پیشرفت هستند نه مقاومت و نه عدالت اجتماعی ولی در عین حال صحبت از دین و دینداری می‌کنند. یعنی می‌گویند دین و ایمان یک مسئله کاملاً شخصی است حالا بعضی از این‌ها جریان‌های غیر مذهبی هستند این حرف را می‌زنند برای این که مذهب را از همه عرصه‌ها حذف کنند بعضی‌ها هم متأسفانه جریان‌هی مذهبی سطحی و قشری و متحجرین هستند که دین چه ربطی دارد به سیاست و حکومت و تمدن‌سازی و حقوق بشر و عدالت این حرف‌ها چیست؟ دین کجا مقاومت کجا؟ ما به مقاومت چه کار داریم؟ نمازت را بخوان، حجت را هم بخوان، کاری به کار بقیه دیگر نداشته باش بنابراین یک دین و ایمانی تعریف می‌شد و هنوز هم می‌شود و طرفداران آن متأسفانه همچنان هستند و دارند خودشان را همچنان بازسازی و بازتولید می‌کنند. من خبر دارم که این‌ها در شهرهای مختلف دبیرستان‌ها و مدارس طلبه‌گی این‌ها تشکیل دادند برای این که یک نسلی را این‌طوری تربیت کنند یعنی همان تفکری که امام(ره) می‌گفت ولایتی‌های بی‌دین، که از ولایت اهل بیت(ع) و مذهب صحبت می‌کند اما در عین حال دین ندارند که یک وقتی روایت آن را هم دیدم که پیامبر(ص) فرمودند و راجع به مؤمن بی‌دین اخطار دادند، اصحاب پرسیدند که مؤمن بی‌دین چه صیغه‌ای است مگر مؤمن بی‌دین می‌شود؟ فرمودند مؤمن بی‌دین آن‌هایی هستند که می‌گوید من خودم به وظایف عبادی و احکام فردی خودم عمل کنم دیگر به جامعه، به عدالت اجتماعی و به مقاومت در برابر ظلم، به این‌ها کاری نداشته باشم. امر به معروف و نهی از منکر هم در یک حریم شخصی و خیلی جزئی تعریف می‌کنیم و آن را ارتباط به تشکیل حکومت و عدالت و صدور انقلاب نمی‌دهیم چون همه این‌ها امر به معروف و نهی از منکر است. صدور انقلاب یعنی امر به معروف و نهی از منکر جهانی، یعنی اقامه قسط در سطح جهان، یعنی گسترش پیام انبیاء که پیام جهانی است نه پیام محلی و زمانی و مکانی خاص. عدالت جهانی، اخلاق جهانی، اسلام جهانی مبنایش همین است که خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر می‌فرماید که شما را برانگیختیم برای همه بشریت. «للنّاس کافّه» یعنی برای همه بشریت و برای همه زمان‌ها. پس این‌جا تکلیف‌مان با این جریان روشن شود که این شعار با جریان متحجّر و فکر تحجّر هم نمی‌سازد چون متحجّرین از یک مذهبی دفاع می‌کنند منهای مقاومت، منهای پیشرفت، و منهای عدالت، اساساً از نظر این‌ها مذهب کاری به این چیزها ندارد دنیا برای اهل دنیاست آخرت و دنیا را یک جور دیگری این‌ها تعریف می‌کنند نه طوری که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) تعریف کردند.

در باب پیشرفت، که با مقاومت قابل جمع نیست یعنی یا پیشرفت اگر پیشرفت می‌خواهید در برابر غرب مقاومت نکنید پیشرفت فقط یک مدل و یک راه و یک ایدئولوژی دارد و تابع یک جدول ارزشی باید باشید و آن ارزش‌ها و ایدئولوژی و روش‌های سرمایه‌داری غرب است قبلاً هم که مارکسیست‌ها هم بودند که می‌گفتند فقط دو روش داریم و روش سومی وجود ندارد. این را چطوری در کشورهای اسلامی مثل جامعه ما تئوریزه کردند و توانستند در این 150 سال گذشته بر همه چیز ما و مسلمانان و کل جهان مسلط بشوند به این شکل که، یک شعار دوقطبی را مستقیم یا غیر مستقیم در ذهن نسل‌ها کردند. از طریق آموزش و پرورش، کتاب‌ها، درس‌ها، رشته‌های مختلف علمی، از طریق علوم تجربی و ریاضی به یک شکل که همزمان که آقا ببینید ما می‌توانیم شما نمی‌توانید! در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی به یک شکل دیگر ایدئولوژی‌سازی و گفتمان‌سازی کردند که باز نتیجه‌اش همین بود که شما می‌توانید ما نمی‌توانیم باید دنبال ما راه بیفتید که با مقاومت نمی‌شود پیشرفت کرد! تسلیم شوید تا یک پیشرفت درجه 3 الگوبرداری‌های ناقص مقلدانه و میمون صفتانه یک چیزی هم ما جلوی شما می‌اندازیم! شما منابع ثروت‌تان را در اختیار ما بگذارید، معادن و منابع زیرزمینی، استعدادها و ذهن‌ها و نسل‌هایتان تسلیم ما باشند، بازار برای کالاهای ما باشید و همه چیزتان را در اختیار ما قرار بدهید مقاومت نکنید، آن وقت به ما که نمی‌رسید ما توسعه یافته‌ایم شما تا آخر عمرتان یا توسعه نیافته‌اید یا در حال توسعه‌اید! همیشه در حال توسعه هستید هیچ وقت توسعه یافته نیستید شما به ما که نمی‌رسید ولی دنبال این سراب بدوید همواره به لحاظ منافع و عقاید و روش‌ها تسلیم ما باشید. مقاومت نکنید. شعار دوقطبی این بود که خلاصه شما نمی‌توانید و ما می‌توانیم. این خلاصه‌اش بود. و هر نوع مقاومتی مذبوحانه است و شکست می‌خورد. مقاومت نکنید آن وقت یک پیشرفت درجه سه از ته‌مانده سفره‌هایمان ما جلوی شما می‌اندازیم! البته این را به این صراحت نگفتند من لُب آن را عرض کردم و اما استدلال‌ها و روش کارشان چه بود؟ ببینید این سلطه امپریالیستی، متفکران اجتماعی مسلمان بحث کردند که با یک اکسیدانتالیزم فرهنگی شروع شد. اکسیدانتالیزم فرهنگی یعنی این که همه آن‌ها به ما تلقین کردند که ما (یعنی غربی‌ها) ذهن‌مان عقلانی است، قدرت منطقی داریم، ما استعداد تکنیکی داریم، ما تمدن‌ساز هستیم، نژاد ما روح سازماندهی و مدیریت دارد، نژاد شماها احمق است! مشکل نژادی دارید! ذات‌تان خراب است و مشکل دارید این را به شکل‌دهی مختلف گفتند. اولاً در قرن 19 آمدند برای این که بگویند پیشرفت فقط ما هستیم و با مقاومت نمی‌شود به پیشرفت رسید. در قرن 19 یک تاریخ جعلی برای تمدن و برای علم نوشتند که متأسفانه امروز در تمام دانشگاه‌ها و مدارس و رسانه‌ها و فیلم‌های دنیا این تاریخ جعلی دارد تبلیغ و تقویت می‌شود و تقریباً در ذهن همه هست. این تاریخ تمدنی که الآن در ذهن همه هست که تمدن از اول از غرب بود و تا آخرش هم غرب است هوالاول! هوالآخر! هوالظاهر! هوالباطن! غرب است. تولد علم، حتی علم، علم جدید است اسم آن را جدید گذاشتند یعنی تا قبل از قرن 17 و 18 و 19 این علوم تجربی و آزمایشگاهی نبوده است محل تولد علم و تکنیک هم فقط در سه چهارتا کشور اروپای غربی است، پدران‌شان همین‌ها هستند! یک تاریخ جعلی ساختگی برای علم، این تاریخ علم و این تاریخ تمدنی که نوشته شد و امروز پس ذهن همه استاد و دانشجو و در همه جای دنیا که می‌روی هست و همه را تحقیر کردند دو – سه تا دروغ بزرگ تاریخی، سانسور تاریخ علم و تاریخ تمدن، این یک روش. و کاملاً ماسید! و یکی از اولین و مهمترین کارهایی که ما باید بکنیم – من نمی‌دانم چه کسی عرضه آن را دارد و چه زمانی خواهد کرد؟ - باید دوباره تاریخ تمدن جهان را نوشت و دوباره تاریخ علم را نوشت، واقعی نه جعلی. ببینیم واقعی این علوم، تکنیک، تمدن، این‌ها کجا متولد شد و با چه اندیشه‌هایی متولد شد؟ بعد هم دروغ دومی که این‌ها گفتند این بود که گفتند اینها ملازمه ذاتی با ارزش‌های مادی ما دارد یعنی علم، تکنولوژی ذاتاً، پیشرفت ذاتاً ... این هم دروغ و حقه دوم که بباورانند که شما با دین و مذهب و ایمان به خدا و آخرت، باید چشم بپوشید از زندگی عقلانی منظم و خودکفا، یا باید عقل و تجربه را انتخاب کنید با ارزش‌های مادی یا اگر دنبال ارزش‌های الهی هستید دیگر عقل و تجربه هم تعطیل است بروید در غارها زندگی مذهبی بکنید این‌ها همه ارزش‌های باطلی است، پیشفرض‌های غلطی است که برای تمدن‌سازی و پیشرفت به ذهن همه در این 100- 150 سال اخیر القاء شد و خیلی‌ها هم پذیرفتند که با مقاومت در برابر این‌ها نمی‌شود به پیشرفت رسید با نگاه توحیدی و معنوی نمی‌شود به پیشرفت رسید. دنبال عدالت اجتماعی هم نباشید از حقوق و اخلاق حرف نزنید همان پیشرفت سرمایه‌داری. به این شکل این حرف‌ها تحمیل شد و متأسفانه پذیرفته شد یک تحلیل خاصی از تاریخ تمدن غرب و شرق نوشتند خلاصه این تاریخ این است که ببینید تمدن قدیم از یونان و از آتن شروع شد که آن مظهر غرب می‌شود. تمدن جدید هم مرکزش لندن و پاریس و واشنگتن است. پس شروع و پایان آن تا امروز ما هستیم. پایان تاریخ هم آن آقا آمد گفت پایان تاریخ هم نظام لیبرال – سرمایه‌داری غرب است! پس شماها ول‌معطل هستید! دیگر هیچ کس غیر از ما و در چارچوب ارزش‌ها و مبانی و منافع ما برای خودش سعی نکند تمدن تعریف کند و تئوریزه کند، پیشرفت تعریف کند، پیشرفت را با اخلاق و عدالت و توحید گره بزند و مستقل از ما در برابر منافع ما و سلطه جهانی ما مقاومت بکند. هنوز در کتاب‌های مدرسه درسی‌شان در دانش‌آموزان‌شان که تدریس می‌کنند نبرد ایران و یونان سابق را می‌گویند نبرد یونانی‌ها و بربرها! یعنی ایرانی‌ها بربر بودند! مظهر دعوای ایرانی و یونانی را دعوای یونانی و بربر، مظهر دعوای شرق و غرب مطرح می‌کنند که ما متمدن بودیم و اگر جلوی بربرها یعنی ایرانی‌ها آن موقع نایستاده بودیم این‌ها می‌آمدند کل تمدن و تفکر را در سطح جهان نابود می‌کردند اصلاً با همین داستان تاریخ تمدن شروع شده است تا به این داستان‌هایی که امروز دارد گفته می‌شود و خوانده می‌شود و حفظ می‌کنند و این که فقط هم قدمایشان نبودند شما می‌بینید در قرن 19 و 20 یک آدم‌هایی که به اصطلاح مظهر روشنفکری و از حقوق بشر و انسان‌‌دوستی حرف می‌زنند آن‌ها هم همین‌ها را گفتند. "ارنست‌رنان" که به اصطلاح به عنوان یک روشنفکر حقوق بشری در غرب حرف می‌زند و علیه مسیحیت و کلیسا در قرن 19 حرف می‌زند که البته او مادی هم هست، می‌گوید این که جمعیت اروپا کم است و دارد کم می‌شود و نسل سفیدپوست غربی تولید مثل او چند برابر کمتر از نسل نژادهای آسیایی است علتش این است که در پیشرفت کار، مدیر و تعداد کارفرما باید کمتر باشد کارگر باید زیاد باشد. این‌ها نژادشان چون نژاد عمله است طبیعی است که تولید مثل این‌ها بالاست! ما نژاد پروفسورها هستیم ما غربی‌ها نژاد فرمانده و کارفرما هستیم نژاد ما باید کم باشد ما کم هستیم و کیفی. این‌ها سیاهی لشکر و عمله هستند باید زیاد باشند می‌گوید طبیعت نژادها این اختلاف را به عنوان یک قانون علمی ایجاد کرده که شرقی‌ها نژاد کارگرند و غرب نژاد کارفرماست بنابراین استعمار و اشغال و حمله به این‌ها یک امر کاملاً منطقی و طبیعی است اصلاً با طبیعت نژادها سازگار است.

می‌دانید دو – سه جریان جامعه‌شناسی برای توجیه نژادپرستی در دانشگاه‌های اروپا در قرن 19 ساخته و تئوریزه شده است البته من نمی‌خواهم این‌جا بحث جمعیتی را پیش بکشم. چون بدانید – حالا این‌جا یک جمله معترضه بگویم – جمعیت در اسلام بعضی آیات و روایات آن طرفی را می‌آورند این‌ها را نمی‌بینند یا به عکس، این را بدانید در سنت اسلامی، از قرآن و روایات، هم به نفع تکثیر جمعیت و هم به نفع کنترل جمعیت منتهی کنترل عاقلانه و با هدف به نفع هر دویش استدلال دینی هست برای هر دویش روایت داریم منتهی این که در چه زمانی کدام صدق می‌کند این را به واقعیت‌های بیرونی باید نگاه کرد مثلاً الآن طبق همین آماری که دادند اگر با این روال پیش برود می‌گویند جمعیت ایران 20- 30 سال دیگر نصف جمعیت الآن خواهد بود یعنی جمعیت ایران تا آینده تا چند دهه دیگرة به این سبک پیش برود که جمعیت الآن که الآن 70 و چند میلیون است دوباره 30 میلیون می‌شود و اکثراً پیرمرد – پیرزن هستند و یک زوال اجتماعی می‌شود. اما در یک شرایط دیگر نه، باید کنترل کرد. بنابراین اگر می‌خواهیم به دین نسبت بدهیم هم کنترل و هم عدم کنترل هر دو دینی است منتهی دین در چه شرایطی می‌گوید کنترل و در چه شرایطی می‌گوید نه، باید جمعیت زیاد شود هر دویش اسلامی است و در موقعیت فعلی ما به لحاظ مصداقی باید دید کدام آن است که طبق این آماری که این‌ها می‌گویند این اتفاق دارد می‌افتد. منتهی در اسلام هم فقط از جمعیت زیاد کردن نگفتند در کنار آن هزارتا کار دیگر هم گفتند که مسئولیت مدیریت‌ها، کار فرهنگی، اقتصادی، تأمین اقتصادی، اجتماعی، تولید کار، و الا یک جامعه با جمعیت زیاد، می‌تواند جمعیت زیاد وبال او باشد و می‌تواند به یک نیروی مثبت تبدیل شود غیر از جمعیت‌سازی در کنارش ده تا کار دیگر باید بشود که جمعیت گرسنه‌ها بیشتر بشود یا جمعیت نیروی مولد؟ جمعیت می‌تواند یک اهرم مثبت یا منفی باشد. پس در یک شرایطی مثل الآن باید حتماً جمعیت زیاد بشود. این کشورهایی که در دنیا الآن ابرقدرت هستند همه‌شان پرجمعیت هستند ملت‌های کم جمعیت قدرت نشدند اما از آن طرف هم ملت‌های فقیر هم داریم که پرجمعیت هستند جمعیت، حتماً یک امر مثبتی است اما در کنار آن بایستی ملاحظات تعلیم و تربیتی، اخلاقی، فرهنگی، تأمین اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی باید بشود که این تبدیل به یک اهرم مثبت بشود. این هم یک جمله معترضه.

بنابراین این نکته سوم این بود که عرض کردم این‌ها تئوریزه کردند یک پیشفرض را به نام برتری انسان غربی با لحاظ نژادی و ذاتی و طبیعی، و این که وقتی می‌گویند تمدن و فرهنگ، مراد تمدن و فرهنگ غرب باشد. منحصر در این است بقیه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها هرچه بوده برای موزه است و دیگر زنده نخواهد شد و چیز جدیدی و حرف جدیدی کسی نباید بزند و نیست که بزند اگر هم زد باید توی سرش زد تا خفه شود. این چیزی است که حاکم کردند همه آن چیزهایی که گفتند به نام فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر مطرح است این‌ها همه تاریخی بوده، تمام شده و بدوی بوده است، تمدن به معنای واقعی نبوده، پیشرفت حقیقی نبوده، بنابراین نتیجه می‌گیرند پس این یک تاریخ قلابی علم، تاریخ قلابی برای تمدن، بعد تئوریزه کردن روشنفکری که این مسائل طبیعی است. شما باید رعیت ما باشید ما باید آقای شما باشیم. این کارها به شکل‌های مختلف در قالب فیلم، جامعه‌شناسی، ‌علوم سیاسی،‌ رسانه‌های حکومتی، رمان، و حالا بعدها انیمیشن و کارتون به شکل‌های مختلفی کار شده و همین الآن هم دارد می‌شود. شما این فیلم‌های هالیوودی و کارتون‌هایی که می‌سازند می‌بینید قهرمان که عاقل است، منطقی است، قوی است، مسلط است، معمولاً باید از رنگ چشمش و موهایش باید تشخیص بدهی که این غربی است! رقیب او هم که یک تیپ شرقی دارد که یک احمقی است! خلاصه‌اش این که یک الاغ دوپاست که روی پاهایش راه می‌رود! نه شعور دارد نه اخلاق دارد، نه منطق دارد، نه حرف حسابی دارد نه زرنگ است آخرش هم معلوم است که چه کسی باید ببرد و چه کسی باید ببازد! در کارتونش هم بازی‌های کامپیوتری هم همین است این خط هنوز دارد تعقیب می‌شود هدف همان است که شما نمی‌توانید پیشرفت و تمدن‌سازی مستقل از ما بکنید شما حرفی ندارید شما کسی نیستید شما به لحاظ نژادی مخ‌تان عیب دارد فقط از این به بعد جای بقیه در موزه‌هاست و همه‌تان باید خودتان را برای سلطه جهانی ما آماده کنید، قربانی کنید، پیشرفت می‌خواهید؟ خودتان را محو کنید، خودتان را نفی کنید. آن وقت ما به شما یاد می‌دهیم که چطوری پایتان را بگذارید جای صد سال پیش ما، همین پشت سر بیاید همیشه هم در حال توسعه‌اید، هیچ وقت که به ما نمی‌رسید چون همیشه پایتان را باید جای پای چند دهه و چند وقت قبل بگذارید ضمن این که نسخه‌هایی که ما برای خودمان نوشتیم برای شما نخواهیم داد، چون ما دنبال این نیستیم که شما قوی شوید! آن‌ها نمی‌خواهند شما قوی شوید نمی‌خواهند موی دماغ پیدا کنند. چرا در مسائل هسته‌ای و این طرف و آن طرف این همه مزاحمت ایجاد می‌کنند؟ برای این که رقیب نمی‌خواهند، برای این که این تزشان زیر سؤال می‌رود این تز مبنایی امپریالیزم زیر سؤال می‌رود که بقیه نمی‌توانند ما می‌توانیم بچه‌های ما دارند می‌گویند مخ شما عیب دارد نه مخ ما. ما می‌توانیم و می‌کنیم تا این‌جایش هم کردیم شد، تا این‌جا هم شما گفتید نمی‌شود نمی‌توانید ولی رفتیم و شد. تمام حساسیت‌شان هم سر این است و الا اگر تسلیم شویم و بگوییم ما ادعا نداریم خیلی از این کارها را ممکن است سخت‌گیری نکنند ولی به شرط این که به دنیا بگویند ببینید تسلیم شدند! مقاومت را کنار گذاشتند و یک کمی پیشرفت کردند! اما این که بگوییم من پیشرفت می‌کنم با مقاومت، این یعنی شکستن آتوریته این‌ها، نمی‌پذیرند تمام این زحمت‌ها بخشی مهمی‌اش برای همین است و همین‌طور اگر ما بگوییم ما پیشرفت را می‌خواهیم با عدالت، یعنی حقوق ما، حقوق شما، هر دو محترم، نه این که شما صد برابر بقیه داشته باشید بقیه ملت‌ها و بشریت به حداقل حقوق‌شان نرسند. این‌ها می‌گویند پیشرفت منهای عدالت، منهای مقاومت، منهای اخلاق و معنویت و توحید. خلاصه‌اش یعنی پیشرفت ما (یعنی آن‌ها) اصل است و بقیه هم زیر سایه ما سینه‌خیز جلو بیایید ما هر وقت صلاح دانستیم یک چیزی هم جلوی شما می‌اندازیم ولی قرار نیست این معادله که ما می‌توانیم و شما نمی‌توانید این نباید بشکند مقاومت بی‌مقاومت. با مقاومت اجازه نمی‌دهیم پیشرفت کنید. این حرف مهمی است و این حرف عملاً دارد اتفاق می‌افتد. گفتند از این به بعد همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به شرطی قابل قبول هستن که در موزه باشند موزه تمدن‌ها راه می‌اندازیم، همه بیایید آن‌جا احترام بگذارید! این‌قدر از موزه تمدن‌ها خوش‌شان می‌آید کمک می‌کنند امکانات می‌دهند به شرط این که فقط اسمش موزه باشد، بیایید از سنگ‌های تخت جمشید، اثار تمدن اسلامی در اسپانیا، آندلس، در شرق، در قاهره، خودشان موزه می‌گذارند در لندن، در پاریس که چقدر قشنگ بودند، ولی بودند دیگر نیستند تمام شد! ما آخر خط هستیم ما اِند تمدن و تاریخ هستیم. این نکته سوم.

و نتیجه‌ای که از این گرفتند این بود که الگوها و استانداردهای ما بر دنیا باید حاکم باشد اگر دنبال پیشرفت و رستگاری هستید باید ارزش‌های اسلامی – دینی خودتان و غرور تاریخی و انسانی خودتان را زیر پا بگذارید خصوصیت‌های ملی و اسلامی و منطقه‌ای خودتان را کلاً کنار بگذارید، راهش این است که مدام شبیه‌سازی خود به غرب! تشبّه به غرب! یعنی ترک مقاومت روحی. و این مسیری بود که هم کلیسا و مسیحیت در این 150 سال و 200 سال گذشته تحت عنوان تبشیر تعقیب کرد که آمدند دین مسلمان‌ها و همه را عوض کنند و هم استعمار غرب که خودشان در غرب اساساً دین و مذهب را قبول نداشتند یعنی جریان سکولاری که از قرن 17 و 18 آمده استعمار جهانی را شروع کرده، اول سراغ قاره آفریقا و آمریکا رفته سیاهپوست‌ها و سرخپوست‌ها را، هولوکاست اجرا کرده و ده‌ها میلیون این‌ها را نابود کرده بعد سراغ آسیا و جهان اسلام آمده و در قرن 19 نفوذ کرد در جهان اسلام و در قرن 20 بر کل جهان اسلام مسلط شدند یعنی در این صد سال اخیر، با این شعار آمدند که می‌خواهیم نجات‌تان بدهیم ما می‌خواهیم به شما پیشرفت یاد بدهیم آموزش‌تان بدهیم شما خودتان آدم نیستید ما آمدیم استعمارتان کنیم ریشه استعمار عمران است! ما آمدیم برای آبادی و توسعه! استعمار یعنی ما برای توسعه آمدیم! خودتان شعور ندارید برای توسعه آمدیم. بُعد مادی و تمدن دو قرن اخیر غرب، بُعد معنوی‌اش هم اگر مذهبی هستید مسیحیت کلیسا، چرا اسلام؟ اگر هم مذهبی نیستید معنویت‌های سکولار، و ما برایتان از همه چیز آماده داریم. این فرهنگ تشبّه و شبیه‌سازی، خالی شدن خود از محتوا به اسم این که با تعصب جلوی پیشرفت نایستید تا می‌گوییم ما مسلمان‌ها فلان، می‌گویند تعصب را کنار بگذارید! ما مسلمانیم یک ارزش‌هایی داریم، می‌گویند تعصب را کنار بگذارید! تعصب غیر منطقی است برای سنت بوده! خب تو چرا تعصب را کنار نمی‌گذاری؟ چرا همه باید به رنگ تو دربیایند مگر این تعصب نیست؟ تو به همه دنیا می‌گویید باید به رنگ ما دربیایید اسم این تعصب نیست، ما که بگوییم ما خودمان از خودمان رنگ داریم این می‌شود تعصب. ببینید به اسم این که تعصبات را کنار بگذارید، در واقع برج و باروی دفاعی ملت‌ها را درهم شکستند و راه باز شد برای نفوذ فرهنگی این‌ها و سلطه معنوی این‌ها، سلطه روحی که آمد سلطه مادی هم آمد همه هم به اسم پیشرفت بود! قاجار با شعار پیشرفت پای انگلیس و فرانسه و روس را به ایران باز کردند و اواخر قاجار پای آمریکا به ایران باز شد. شعار پهلوی و رضاخان پیشرفت بود. شاه، شعارش این بود به سوی تمدن بزرگ! تمدن بزرگش کجاست؟ وقتی اسم ارزش‌های اسلامی می‌شد می‌گفتند ناسیونالیزم، ملی‌گرایی، هخامنشی،‌کوروش، برای این که جلوی اسلام بایستند بعد که صحبت از غربی‌ها می‌شد دیگر جلوی غربی‌ها نمی‌گفتند کوروش و هخامنشی! جلوی آن‌ها نمی‌گفتند، بلکه جلوی آن‌ها می‌گفتند پیشرفت. خب اگر ایران باستان و سلطنت‌ها و شاهان و هخامنشی چیزی هستند چرا جلوی غرب چیزی نباشند؟ نه دیگر این‌جا، شما ببینید علیه سلطه غرب زمان شاه و تئوریسین‌های شاه یک کلمه نگفتند! مثلاً غربی‌ها بگویند ما می‌خواهید مسلط شویم، می‌خواهیم فرهنگ‌تان، اقتصادتان، همه چیز را مسلط شویم و شدند، آن‌جا نگفتند ما ایرانی هستیم، کوروش بزرگ و داریوش و.. آن‌جا نگفتند تسلیم مطلق بودند. بعد هر وقت بحث اسلام می‌خواست مطرح بشود می‌گفتند عرب‌ها آمدند ایران را گرفتند، ایران واقعی، ایران کوروش، داریوش و... یک بام و دوهوا این‌طوری؟ ملی‌گرایی را غرب در ایران و کشورهای اسلامی ترویج می‌کرد در برابر اسلامی‌گرایی، اما ملی‌گرایی در برابر غرب‌گرایی هیچ وقت مطرح نمی‌شد. چهارتا ملی‌گرای ضد غرب هم اگر مطرح می‌شدند و یک حرفی می‌زدند فوری یا حذف می‌شدند یا خودشان ساکت می‌شدند چون مبنای قوی‌ای برای دفاع از ملی‌گرایی نداشتند چون اسلام است که از برج و باروی غرور یک ملت هم دفاع می‌کند.

یک وقتی من عرض کردم در تمام 8 سال جنگی که به اصطلاح آقایان عرب‌ها به ایران حمله کردند خب اگر شما از حمله عرب‌ها به ایران بدتان می‌آید چرا به صدر اسلام مدام می‌چسبید؟ همین زمان خودمان مگر عرب نبود که 8 سال به ایران حمله کرد؟ چرا یک ملی‌گرای ناسیونالیست هخامنشی ما توی جبهه‌ها ندیدیم؟ یک نفر به اسم ایران باستان و ملی‌گرایی در جبهه‌ها ما نجنگیده و کشته نشده است. این را بدانید همه جا اسم اسلام و اهل بیت(ع) بوده است. تمام وصیت‌نامه‌ها صحبت از اسلام، ولایت فقیه، حسین‌بن‌علی، کربلا و عاشورا بوده است. یک کدام از آن‌ها این نبوده که ما مثلاً داریم برای ایران باستان می‌جنگیم! اصلاً نبوده است. من به شما بگویم در عملیات‌ها من در 7-8 تا عملیات شرکت داشتم و در 4-5تا عملیات مجروح شدم نه این که برای ایران نجنگیدند ایران را همان بچه‌ها حفظ کردند. همه جا روی پرچم‌ها اسم پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) روی پرچم‌ها بود چون اصلاً انگیزه این نبود ولی نتیجه این بود. تنها جنگی که در تاریخ از خاک ایران صد درصد دفاع شد و یک میلی‌متر آن از بین نرفت جنگ ما بود. جنگی بود که شعار آن اسلام بود. اتفاقاً اگر کسی صحبت از فارس و عرب هم می‌کرد و می‌گفت ما اسلام را قبول نداریم دین عرب‌ها بوده، به زور آمدند ایران را گرفتند! خب این چیست؟ در این 8 سال جنگ شما ملی‌گراها کجا بودید؟ این هم جمله معترضه دوم.

دژهای فرهنگی – اعتقادی مقاومت را خواستند درهم بریزند به اسم این که ما می‌خواهیم شما را به توسعه و پیشرفت و آبادی و عمران برسانیم. استعمار. ما برای آباد کردن آمدیم و آماده بشوید که کلاً ارزش‌های خودتان را کنار بگذارید، ارزش‌های اخلاقی، فرهنگی، تاریخی، ملی، دینی‌تان را کنار بگذارید و بی‌دفاع بشوید و کسانی که اول با جنگ نرم شروع کردند و این قضیه را گفتند قبل از غربی‌ها زمینه را آن‌ها درست کردند بعد آن‌ها آمدند صریح گفتند کسانی بودند که به نام روشنفکر و تئوریسین‌های پیشرفت در کشور، حول و حوش مشروطه آمدند این حرف‌ها را زدند و شعارهایشان هم خیلی شعارهای قشنگ بود که آقا شما دفاع نکنید، صحبت از اصالت انسان و اومانیزم و خانواده بشری و الآن هم می‌گویند جهانی‌سازی، جهانی شدن، مدرنیزم و لیبرالیزم مفاهیم غربی نیست بلکه مفاهیم بشری است و در برابر مفاهیم بشری مقاومت نکنید! این خط هنوز هم دارد ادامه پیدا می‌کند. امپریالیزم سرمایه‌داری شعارش بازار جهانی بود، اقتصاد امر جهانی است، خیلی خوب امر جهانی است به شرط این که عدالت هم در آن باشد. منتهی جهانی بودن آن یک طرفه است، بازار جهانی، بازار آزاد، اقتصاد باز می‌گویند ولی این اقتصاد باز به روی سرمایه‌داری غرب است و به روی بشریت بسته است! اقتصاد آزاد برای تو، برای بقیه اقتصاد در زنجیر، وابستگی، ذلت اقتصادی، آسیب‌پذیری اقتصادی است که هر وقت اراده بکند با تحریم و محاصره تو زانو بزنی و تسلیم شوی و نتوانی مقاومت کنی. فرهنگ جهانی همین است به اسم جهانی شدن فرهنگ؛ خیلی خب جهانی شدن کدام فرهنگ؟ این‌ها به اسم جهانی‌سازی، غربی‌سازی جهان را هدف گرفتند، جهانی‌سازی غرب، تا گفتند شما با جهانی شدن و جهانی‌سازی موافق هستید یا مخالف؟ مثل یک بچه عاقل بپرسید جهانی‌سازی چه چیزی؟ همین‌طور روی هوا بگویند که شما با جهانی شدن موافق هستید؟ باید بپرسیم جهانی شدن چی؟ جهانی شدن ارتباطات، جهانی شدن علم، جهانی شدن گفتگو؟ بله حتماً. اما جهانی شدن سلطه غرب؟ سلطه فرهنگی و اقتصادی سرمایه‌داری؟ نه. جهانی شدن غرب، همان غربی شدن جهان است. اسم واقعی‌اش وسترنیزاسیون است، اسم مستعار آن گلوبالیزاسیون و گلوبالیزیشن است است. و الا هیچ مذهبی به اندازه اسلام طرفدار جهانی شدن نیست. اصلاً آرمان‌های ما جهانی است، بشری است، فراتاریخی است. ولی تو با این اسم‌ها با اسم توسعه و با اسم جهانی شدن. بعد کمونیست‌ها هم همین‌طور، چپ‌های مدرنیته آمدند با ادبیات طبقه جهانی ما داریم، دین و مذهب، همه چیز را کنار بگذار، حق و باطل و عدل و ظلم، طبقه جهانی بر اساس اصالت اقتصاد با تفسیر ماتریالیستی، میسیونرهای مذهبی کلیسا هم همین خط را رفتند تحت عنوان انترناسیونالیزم پاپ! پاپ، کلیسا حاکم بر جهان است. پس شما چه کمونیست‌هایتان، چه سرمایه‌داری‌تان، چه سکولارتان، چه کلیسایتان، همه دنبال سلطه جهانی بودید و هستید و همه به دنیا گفتید که اگر پیشرفت می‌خواهید بیا مسیحی شو! آن یکی می‌گفت اگر پیشرفت می‌خواهید بیا سکولار شو! آن یکی می‌گفت اگر پیشرفت می‌خواهی بیا مارکسیست شو و در برابر ما مقاومت نکنید.

انقلاب اسلامی و امام(ره) آمد تمام این گفتمان‌ها و جزمیات را شکست و یک جبهه جدیدی باز شد، یک هوای تازه‌ای آمد، نسیمی وزید، به ملت‌ها و در درجه اول به ملت‌های مسلمان و به همه ملت‌ها گفت فریب این دگم‌سازی این‌ها را نخورید، بازی نخورید، نترسید. شما می‌توانید. راه پیشرفت نه سرمایه‌داری است نه مارکسیزم است، نه پاپ و مسیحیت کلیسایی است، راه توحید و عدالت باز است پیشرفت از همین مسیر به دست می‌آید به شرط مقاومت باید هزینه آن را بپردازید و مقاومت کنید. مدرنیزم راست سرمایه‌داری و مدرنیزم چپ یعنی مارکسیزم از دو جبهه در قرن 20 به جهان اسلام و به کل جهان حمله کردند. هدف‌شان این بود که شما خویشتن تاریخی ندارید شما خود نیستید، شما "خود" ندارید، شما کسی نیستید این را از دو طرف گفتند و این که شما شخصیت وجودی ندارید شما اصلاً هویت مستقلی ندارید کسی نیستید اگر هم دارید کنار بگذارید تا بتوانید پیشرفت کنید این اصل خط‌شان بود منتهی بعضی‌هایشان غیر مستقیم هوشمندانه‌تر از طریق ناخودآگاه ملت‌ها عمل کردند و بعضی‌ها هم نه، خیلی صریح، حمله مستقیم به هویت اسلامی، هویت ملی، هویت تاریخی ملت‌ها. تحقیر مستقیم، حمله مستقیم. کاری کردند کم‌کم یک طبقاتی در جوامع اسلامی مثل ایران تشکیل شد و می‌گفتند این‌ها متجدد هستند بقیه اُمّل هستند! اُمُّل‌ها مرتجعین و مذهبی‌ها و احمق‌ها هستند که با این‌ها اصلاً پیشرفت را قبول ندارند. متجددین یک اقلیت هستند و این‌ها کسانی هستند که یا آن‌جا رفتند و درس خواندند یا این‌جا درس‌های آنان را خواندند و تحت تأثیر آن گفتمان و آن ارزش‌ها هستند. فقط به این‌ها می‌شود امید بست. این متجددها – در واقع تجددزده‌ها – خصوصیات‌شان این بود که هرگز برای ملت‌ها تمدن نیاوردند ولی تجددزدگی و بی‌هویتی را تبلیغ می‌کردند این‌ها مأموریت‌شان دانسته یا ندانسته این بود که باید به ملت‌هایشان بگویند ما نژاداً مشکل داریم حواس‌تان باشد! منتهی با ادبیات روشنفکری، به اسم دفاع از پیشرفت و این که با فرهنگ و تمدن مادی غرب و شرق، بیشتر احساس نزدیکی و قرابت و خویشاوندی بکنند تا با ریشه‌های اسلامی و تاریخی خودمان. خودشان را جزو آن‌ها بدانند.

شما باید این را بدانید ببینید می‌گوید دانشجو مؤذن جامعه است. وقتی همه خوابند دانشجوی مسلمان باید زودتر بلند شود اذان بگوید و بقیه را بیدار کند. اگر خطر فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، توطئه‌ای از داخل و خارج علیه عدالت، علیه انسان، علیه پیشرفت و علیه توحید است زودتر از همه شماها باید بفهمید، درک کنید و زودتر از همه صدایتان را بالا ببرید. دانشجو مؤذن جامعه است و اگر خواب بماند نماز امّت قضا می‌شود بقیه خواب می‌مانند. هر روز هم روز دانشجو است منتظر یک روز خاص نباشید هر روز، روز دانشجوست هر روز باید این آگاهی‌های اسلامی و تاریخی و آگاهی‌های سیاسی را در خودتان تقویت کنید و احساس مسئولیت کنید. به تعبیر پیامبر(ص) مؤمن بی‌دین نباشید که فقط به فکر خودت هستی. خودتان را نسبت به کل جهان اسلام، کل مستضعفین، کل ملت مسئول بدانید. نه این که من چند سال از این اردوبازی‌ها می‌کنیم کارهای سیاسی می‌کنیم بعد دنبال زندگی‌مان می‌رویم! نه، دنبال زندگی باید حتماً برویم وظیفه شرعی است زندگی مهم است، اسلام زندگی را از سیاست تفکیک نمی‌کند اما در کنار آن مطالعات اسلامی و این تعهد تا آخر عمر. مجاهد بازنشستگی ندارد لذا از این جهت دارم عرض می‌کنم.

لذا یک تعبیری دارد که بعضی از این‌ها یک کاری کردند که تحصیلکرده شرقی به غرب برود باسواد شود و طبق الگوها و مبانی آن‌ها تحصیلکرده بشود و شرقی ظاهر تیپش شرقی است رنگ چهره‌اش و نژادش و تیپش، اما در واقع خودش را غربی احساس کند! می‌گوید کاری که گفتند با جوانان و نسل جدید شرق بکنیم بخصوص د ر جهان اسلام، این است که شرقی ظاهراً شرقی و باطناً غربی باشد و خودش، خودش را غربی احساس کند ولی غربی‌ها او را غربی ندانند و غربی‌ها همیشه او را به عنوان یک غربزده درجه 3 نگاه می‌کنند هیچ وقت تو را آدم نمی‌دانند. تو فکر نکن اگر خودت را غربی دانستی آن‌ها هم تو را غربی می‌دانند. در شرق، غربی است، در غرب شرقی است. هرچه هم غرب‌زده باشی و به غرب بروی به تو به چشم شرقی نگاه می‌کنند. از نظر آن‌ها شرقی یعنی احمق! یعنی کسی که لیاقت حاکمیت را ندارد و تمدن‌ساز نیست. خب شما در جوامع خودتان در شرق، مدام مجبور هستید نقش غرب را بازی کنید، در غرب هم که می‌روید تو را شرقی می‌دانند بالاخره پس تو کی هستی؟ خودت هم نمی‌دانی کی هستی؟ مسلمانی؟ غربی‌ای؟ شرقی‌ای؟ چی هستی؟ خودت هم نمی‌دانی. مردمت هم نمی‌دانند. تکلیف مردمت هم با تو روشن نیست باید به چشم اهول و دوبین به دو نگاه کنند! چون نمی‌دانند تو کی هستی و خودت هم نمی‌دانی که تو کی هستی؟ بیگانگی ایجاد می‌شود، خودت را گم می‌کنی، در شرق، غربی هستی، در غرب، شرقی هستی و می‌گوید این یک جور قرنطینه انسانی است! یک منطقه قرنطینه ایجاد می‌شود و شما در آن‌جا از ریشه‌ات بیرون آمدی، ریشه‌ات را کَندند. اگر درختی هستی که تو را از ریشه کَندند و بعد می‌آیند توی این باغ، ریشه تو توی باغ نیست تو را مثل یک تیکه هیزم می‌اندازند و تو را پرت می‌کنند تو جزو آن باغ نیستی. البته این شرقی و غربی که می‌گویند منظورم شرق و غرب جغرافیایی نیست که اروپا، آمریکا، آسیا، این تصور این که انگار آسیایی‌ها و شرقی‌ها همه ذاتاً متدین و معنوی هستند غربی‌ها ذاتاً همه بی‌دین هستند نه. نگاه ما انسان است. انسان شرقی و غربی ندارد. این شرقی و غربی که این‌جا عرض می‌کنم جغرافیایی نیست، شرق و غرب سیاسی است، شرق و غرب امپریالیستی و استعماری است همان چیزی است که آن‌ها تعریف کردند و الا انسان شرقی و غربی ندارد همه انسان‌های دنیا فطرت توحیدی دارند، همه انسان‌های دنیا امکان رشد و الهی شدن دارند، همه انسان‌های دنیا عقل دارند، نفس دارند، محیط و جامعه و خانواده روی آن‌ها مؤثر است اصلاً انسان شرقی و غربی و شمال و جنوب ما نداریم! همان‌طور که بشر قدیم و جدید یک دروغ و خرافه دیگر است که می‌گویند. بشر قدیم این طوری بوده! بشر قدیم ذاتاً معنوی بوده! بشر جدید ذاتاً فلان است! این حرفها چیه؟ معنی این حرف‌ها این است که دین، یک امر جهانی نیست. معنی‌اش این است که دین، تاریخ مصرف دارد، معنی‌اش این است که دین، شرقی و غربی است، برای گذشته است، برای آینده نیست. این تقسیمات مدرنیته، شرقی، غربی، شمال، جنوب، بشر قدیم، بشر جدید، در یک عرصه‌ای معنا دارد و خیلی محدود و باید خیلی دقیق قیود آن را گفت. اما وقتی این را تعمیم می‌دهند و می‌خواهند بر اساس این حق و باطل را تعریف بکنند بدانید که شروع یعنی نقطه عزیمت زاویه نگاه غلط از این‌جا شروع می‌شود چون این‌ها خیلی نتایج دیگری دارد و بعضی‌ها هم ک می‌گویند متوجه نتایج آن نیستند.

خب در قرن 20 شوروی به عنوان چپ مدرن، آمریکا و غرب به عنوان راست مدرن، سرمایه‌داری، کلیسا به عنوان مذهب، و جریان‌های مختلف آمدند که سلطه خودشان را بر جهان اسلام کامل کنند. با همدیگر اختلاف نظر داشتند ولی هر کدام به اسم این که اگر پیشرفت می‌خواهید، آبادی می‌خواهید، توسعه می‌خواهید، می‌خواهید آدم باشید شما که نیمه آدم هستید اگر می‌خواهید آدم بشوید راهش این است! این روشی بوده که آمدند و هرجا آمدند خطوط مقاومت را تخریب کردند، مقاومت دینی، مقاومت سیاسی – تاریخی، مقاومت اقتصادی، این خطوط را باید بشکنند و شکستند، در قرن 20 تقریباً همه خطوط را شکستند، و برکل جهان اسلام از جمله بر ایران به طور کامل مسلط شدند الآن هم هنوز بر بخش مهمی از جهان اسلام مسلط هستند منتهی به برکت انقلاب و بچه‌های ما فروپاشی این سلطه شروع شده است. گفتند باید سه‌تا چیز را از این‌ها بگیریم: 1) استمرار تاریخی در ذهن این‌ها نباشد. تاریخ را گسسته و آن‌طوری که ما داریم تعریف می‌کنیم ببینند! تاریخ علم، تاریخ سیاست، تاریخ تمدن، تاریخ شرق و غرب. 2) وحدت و انسجام فرهنگی، اخلاقی، معنوی و ارزشی را باید از این‌ها گرفت. و 3) اصالت و دفاع از اصالت را، روح مقاومت را باید از این‌ها سلب کرد. این سه تا هدف اصلی بود و بر همین اساس جلو آمدند که آن هویت روحی و آن مقاومت روحی که به اعضای مختلف پیکر جامعه، وحدت و روح می‌دهد آن باید خفه بشود و این را امام(ره) در همان امر "ما می‌توانیم" خلاصه‌اش کرد تا نوبت هویت ماها شد گفتند تعصب! تا نوبت هویت آن‌ها شد که قرار است جهانی بشود گفتند تنها راه پیشرفت، این است. آن‌جا تعصب اتفاقاً خیلی خوب و مثبت است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha